معرفی کتاب هاروکی موراکامی اثر هاروکی موراکامی
کتاب “هاروکی موراکامی” دستچینی است از مقاله ها، سخنرانی ها و گفت و گوهای یکی از معروف ترین نویسنده های آسیای شرق به نام “هاروکی موراکامی” که جو منحصر به فرد آثار وی، سبب پدیدار شدن سوالات متعددی در ذهن خوانندگانش می شود. سوالاتی که گاه پاسخ های مبهمی از میان آثارش به آن ها ارائه می کند.
“هاروکی موراکامی” نویسنده ای ژاپنی است. کتاب ها و داستان های او در ژاپن و همچنین در سطح بین الملل پرفروش بوده است ، آثار وی به 50 زبان ترجمه شده و میلیون ها نسخه در خارج از کشور مادری خود به فروش رسانده است. آثار وی جوایز بی شماری از جمله جایزه ی جهانی فانتزی ، جایزه ی داستان کوتاه بین المللی فرانک اوکانر ، جایزه ی فرانتس کافکا و جایزه ی اورشلیم را دریافت کرده است. موراکامی از 29 سالگی شروع به نوشتن داستان کرد. او می گوید قبل از آن ، “من چیزی ننوشتم. من فقط یکی از آن افراد عادی بودم. من یک باشگاه جاز را اداره می کردم و اصلا چیزی خلق نکردم. ” وی هنگام تماشای یک بازی بیس بال در سال 1978 برای نوشتن اولین رمان خود ، به آواز باد گوش بسپار (1979) ، الهام گرفت. وی می گوید: “من می دانستم که قصد نوشتن یک رمان را دارم ،در آوریل 1978 ، من یک بازی بیس بال را در جینگو تماشا می کردم، در استادیوم توکیو ، خورشید می درخشید ، من یک آبجو می نوشیدم و هنگامی که دیو هیلتون از پرستوهای یاکولت یک ضربه عالی را بدست آورد ، در همان لحظه فهمیدم که قصد نوشتن یک رمان را دارم. این احساس گرم بود. هنوز هم آن را در قلبم احساس می کنم. اکنون من زندگی قدیمی و باز را از طریق زندگی بسته و جدیدم جبران می کنم. من هرگز در تلویزیون ظاهر نشده ام ، هرگز در رادیو شنیده نشده ام ، به سختی سخنرانی می کنم ، نسبت به عکس گرفتن تمایلی ندارم، به ندرت مصاحبه می کنم. من تنها هستم.”
“هاروکی موراکامی” نویسنده ای ژاپنی است. کتاب ها و داستان های او در ژاپن و همچنین در سطح بین الملل پرفروش بوده است ، آثار وی به 50 زبان ترجمه شده و میلیون ها نسخه در خارج از کشور مادری خود به فروش رسانده است. آثار وی جوایز بی شماری از جمله جایزه ی جهانی فانتزی ، جایزه ی داستان کوتاه بین المللی فرانک اوکانر ، جایزه ی فرانتس کافکا و جایزه ی اورشلیم را دریافت کرده است. موراکامی از 29 سالگی شروع به نوشتن داستان کرد. او می گوید قبل از آن ، “من چیزی ننوشتم. من فقط یکی از آن افراد عادی بودم. من یک باشگاه جاز را اداره می کردم و اصلا چیزی خلق نکردم. ” وی هنگام تماشای یک بازی بیس بال در سال 1978 برای نوشتن اولین رمان خود ، به آواز باد گوش بسپار (1979) ، الهام گرفت. وی می گوید: “من می دانستم که قصد نوشتن یک رمان را دارم ،در آوریل 1978 ، من یک بازی بیس بال را در جینگو تماشا می کردم، در استادیوم توکیو ، خورشید می درخشید ، من یک آبجو می نوشیدم و هنگامی که دیو هیلتون از پرستوهای یاکولت یک ضربه عالی را بدست آورد ، در همان لحظه فهمیدم که قصد نوشتن یک رمان را دارم. این احساس گرم بود. هنوز هم آن را در قلبم احساس می کنم. اکنون من زندگی قدیمی و باز را از طریق زندگی بسته و جدیدم جبران می کنم. من هرگز در تلویزیون ظاهر نشده ام ، هرگز در رادیو شنیده نشده ام ، به سختی سخنرانی می کنم ، نسبت به عکس گرفتن تمایلی ندارم، به ندرت مصاحبه می کنم. من تنها هستم.”
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.