قسمت هایی از کتاب خوره های ریاضی کارآگاه می شوند 2
ماه کامل بر فراز شهر رونزبرگ، در نوری سرد و آبی رنگ تن می شست. ناشناسی نقاب دار، آهسته و مخفیانه از خیابان ها می گذشت و در سایه های سربه فلک کشیده ناپدید می شد. هنگامی که به نبش خیابان اک و وندربیلت رسید، زیر ردیفی از بوته های بلند ایستاد و به آسمان نگاه کرد. مرحله ی آخر، همیشه سخت ترین مرحله بود. صبر، کلید موفقیت بود. هنگامی که ماه زیر ابر رفت، ناشناس از مخفیگاهش در زیر بوته ها بیرون آمد و به سرعت از چمن های خانه ی ( آیدا رینی ) گذشت و خود را به در پشتی رساند، همان جایی که یک نفر از شب قبل، چراغ هوشمند تشخیص حرکت را از کار انداخته بود. استخوانی از کیف مدرسه ی بزرگ سبزرنگی درآورد و بی سروصدا از لای دریچه ی مخصوص سگ ها به به درون حیاط انداخت. سگ پاکوتاهی جست و خیز کنان به طرف در حیاط آمد. واق واق کرد و با سروصدایی شادمانه به استخوان حمله ور شد و…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.