قسمت هایی از کتاب اینجا در دنیای واقعی
« ور » دم در آشپزخانه ایستاده بود. سرش را به توری تکیه داده بود و داشت سعی می کرد راهی برای متقاعد کردن پدر و مادرش پیدا کند. خیلی راحت می توانست تنهایی در خانه بماند، پس لازم نبود به ( مرکز تفریحی محله ) برود، البته اگر نگرانی مادر و پدرش این بود. مرکز تفریحی اسم ردگم کنی مهد کودک بود؛ جایی که مفت و مجانی تحقیر می شوی و پوستت عرق سوز می شود. اولین باری که در در دوره های تابستانی مرکز تفریحی محله شرکت کرده بود، بعد از سال اول مدرسه بود و خاطره ی آن هنوز آزارش می داد. یکی از سرپرستان نوجوان به ور گفته بود: برو قاطی بچه ها شو. ور شگفت زده جواب داده بود: من که قاتی بچه ها هستم. نه منظورم اینه که بری توی گروه. تو الان بیرونی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.