قسمت هایی از کتاب آن تابستان
خدایا چقدر یه آدم می تونه خودخواه و خودپسند باشه! کاشکی اون روزا عقل الانم رو داشتم! این چه رفتاری بود که با فرزین می کردم! اون موقع چه جوری فکر می کردم؟ چقدر احمقانه! فرزین حق داشت که ازم متنفر باشه! از دختر اربابی که پول پدرش رو به رخ یه پسر جوون که پدرش راننده بود می کشید! نمی دونم چرا اون کارا رو می کردم!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.