قسمت هایی از کتاب نارنجی
روزی روزگاری در شهر سنا در ساحل زامبسی، کودکی متولد شد. او شباهتی به سایر نوزادان نداشت؛ چون بلند قد و قوی بود؛ کیسه بزرگی را بر دوش حمل می کرد و چکش آهنی در دست داشت. در عین حال می توانست مانند مردان بزرگ صحبت کند، اما معمولا خیلی ساکت بود و…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.