ناگهان اسب ها در شب شیهه کشیدند. میخ کوب سر جایم ایستادم، گوش هایم در باد. شیهه به یک شیهه ی معمولی شباهت نداشت. صدایی بود نرم، دل نشین، به طرز عجیبی زنانه، کمی مانند یکی از این ناله های دوردست جنگل های بروتاین زیر باران تند بهاری؛ صدایی شفاف و به زحمت شنیدنی که گویا شما را به اسم صدا می زند… سرم را برگرداندم، هیچ کس پشت سرم نبود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.