قسمت هایی از کتاب برف در پرو
بوی دود در مشامش پیچید. ذغال های گداختۀ که روی در ردیف دیگ های مسی سوار بر اجاق های سنگی پلوی عروسی را دم می کرد، در باد سرخ و خاکستری می شد. بوی خوش برنج دم کرده هوا بود. زن و مرد در هیاهو این ور و آن ور می رفتند.آمدن موکب عروس نزدیک می شد.
بوشهر بودیم سه تایی. مهمان خانواده ای با مهری فراتر از رابطۀ فامیلی. روز دوم بساط پیک نیک شش نفره ای تدارک کردند. در چند کیلومتری به «دل آرام» رسیدیم. ساحل محبوب پسر خانواده که پی جوی سوژه های بکر عکاسی بود. ماشین ها را پارک کردیم. از تپۀ شنی نسبتا بلند کنار دریا بالا رفتیم. سرازیر که شدیم؛ دریایی دیدیم آرام و رام، متناسب با نامش، بدون هیچ تنابنده. به صدای بلند خواندم: «دلارامی کزو دل گیرد آرام/ بغیر از ساقی کوثر ندونم.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.