قسمت هایی از کتاب به افق تهران
تو خانه فاطمه بودم و تو کوچه مجتبی. تو محله ما پسند نبود کسی زن و دختر را به اسم صدا کند. می گفتند لات و لوت های محله اسم دختر را یاد می گیرند و ممکن است برایش دردسر درست کنند. مادربزرگم از این قضیه خیلی راضی نبود. می گفت این ته مانده سنتی است که در زمانه او رواج داشت. سرش را تکان می داد و می گفت ما زن ها هیچ شخصیتی نداشتیم. اگر کسی می خواست مادر یا زن پیرش را صدا کند می گفت ((مادیان))، و اگر زنش یا دختر جوان را صدا کند می گفت ((بز))، ((خانه)) یا ((منزل)). بعد آهی از ته دل می کشید و می زد روی پاش: شیطون ناخن چینده مردم های قدیم هم نمی شه ننه! بس که با زن بدرفتاری می کردن.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.