معرفی کتاب جان غریب اثر ملاحت نیکی
من نرفتم. هیچ وقت. مادر ولی چندباری رفت. یک بار و فقط یک بار گفت: بیا! گفتن، نه. کجا می رفتم وقتی قبری نبود و نشانی وجود نداشت. مادر هم پی نشان نمی رفت. پی شائبه و شایعه ای می رفت یا شهوری شیدایی، سیاه دامون چنگلی متروک بود در حاشیهی جنوب شرقی شهر، مسیرش راهی فرعی بود که فقط از شهر بیرون میرفت و به آبادی ختم نمیشد. امتداد جاده میان جنگل باریک و مالرو میشد و میرفت تا دامنه ی کوهستان محو میشد…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.