قسمت هایی از کتاب دو راهی
عقلم از دست رفت وقتی به جای اینکه ببینم دلم به چه چیزی «نیاز» دارد، به دنبال این بودم که ببینم چه «می خواهد». با کسی باش که به تو احترام می گذارد به حرف هایت گوش می دهد و کاری می کند که مشتاق رسیدن فردا باشی. وقتی دیگر آرزو نکردم که ای کاش تغییر می کردی، شادی واقعی را پیدا کردم. سرانجام روزی خواهد رسید که مستقیم به چشم هایت زل خواهم زد و دیگر هیچ حسی نخواهم داشت. هرچه داشتم را به تو دادم و اگر این کافی نیست، شاید تو به اندازهٔ کافی برای من خوب نیستی. هرگاه رابطه ای شکست می خورد، نشانه ای از سوی کائنات است که به تو می گوید: «لیاقتت بیشتر از این حرف هاست.» اگر تو نگران من نیستی، من چرا وقتم را با نگران بودن برای تو هدر دهم؟!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.