قسمت هایی از کتاب قلب یک فرشته
قطرات اشک هام زیر انگشت های بزرگ و مردونه اش گم میشن نفس های داغش که با مه ای از بخار دهانش به همراه ست. روی صورتم مثل عطری پرخاطره پاشیده میشن. _ وقتی یه مرمت کار ژاپنی می خواد جسم شکسته ای رو مرمت کنه، ترک های اون جسم و با طلا پر می کنه! چون معتقد هست وقتی چیزی دچار صدمه میشه و آسیب می بینه، زیباتر از قبل میشه! سرم و میون دستاش کج می کنم، بعض صدام به اندازه ی کافی بیانگر حال درونیم هست و چقدر که من؛ خواب این نزدیکی رو دیدم! _ اونوقت … تو … کدمشی؟ اونیکی صدمه دیده یا مرمت کار ژاپنی؟ هر بار عمق نگاهش مثل یه چاه جادویی من و تو تاریکی هاش فرو می بره. _ هیچ کدوم؛ من طلایی هستم که بین شکستگی هات مرمت شدم! بین اشک و بعض لبخند می زنم سرمو درست وسط قفسه ی سینه اش می ذارم و به جهنم که این آدم هیچ نسبتی باهام نداره!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.