قسمت هایی از کتاب با ماهی ها غرق می شوم
– ماهی جان! توهم نیست! رویا نیست! میان بیداری صدایم زده است! از آسمان سنگ باریده است حتما درست به همین اندازه غریب است شنیدن ماهی جان از میان لب های لرزانش. انگشتانش سر می خورد میان موهایم و نفسش طرح می زند روی لب های ترک خورده ام. – خوب می شی عزیزم، خوب می شی خوشگلم. باهم درستش می کنیم قربونت برم. مثل روز اولش می کنیم. یک جایی درون تنم، یک جایی که نمی دانم کجاست، نبض می زند؛ ضعیف و بی جان.. ؛ اما می زند. مامان و بابا را نمی بینم دیگر و دخترک محکم تر از همیشه به پاهایم چنگ زده است. می شود به ماهی ها هم تنفس مصنوعی داد؟!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.