قسمت هایی از کتاب دوئل دل
ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ از ﺷﺪت ﺳﺮ ﻣﺎ آﻧﻘﺪر ﺑﯽ ﺣﺲ ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻧﯿﺸﮕﻮن ﻫﺎی ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ ﻣﯿﺘﺮا را ﻫﻢ ﺣﺲ ﻧﻤﯿ ﮑﺮد. ﺑﯽ ﺧﯿﺎل و آﺳﻮده ﮔﺎز دﯾﮕﺮی ﺑﻪ ﺳﺎﻧﺪوﯾﭻ ﭘﺮ و ﭘﯿﻤﻮن ﺳﻮﺳﯿﺲ اش زد و ﺑﺎ دﻫان ﭘﺮ ﺑﺮای ﻣﯿﺘﺮا ﭼﺸﻢ ﻏﺮه رﻓﺖ. ﻣﯿﺘﺮا ﮐﻪ دﯾﮕﺮ ﮐﺎر را از ﮐﺎر ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﯿ ﺪﯾﺪ آرﻧﺠﺶ را روی زاﻧﻮﯾﺶ ﺗﮑﯿﻪ داد و دﺳﺘﺶ را روی ﺷﻘﯿﻘﻪ اش ﮔﺬاﺷﺖ. هم رﻣﺎن ﺑﺎ ﺳﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ اﻧﺪاﺧﺘﻦ ﻣﯿﺘﺮا ﺻﺪای آﺷﻨﺎ و ﮔﯿﺮا ﺑﻨﺪ دﻟﺶ را ﭘﺎره ﮐﺮد. _ﺧﺎﻧﻢ ﻧﯿﮏ روش؟…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.