قسمتی از کتاب ناتمام دنیا
وقتی از آسانسور طبقهی دوم بیرون رفتم، صدای ملایم موزیک شاد توی فضا پیچیده بود. سمت دری رفتم که لاش رو باز گذاشته بودند. اولین باری بود که اینجا میاومدم. آهسته به در ضربه زدم که سروکلهی زنی پیدا شد. پرسیدم:
– منزل دکتر بیات؟
و نگاه کوتاهی به دو تا در دیگهای انداختم که توی همین لابی باز میشد. اگرچه شمارهی واحد همین بود. زن جواب داد:
– بله. بفرمایید تو.
رو به داخل خونه اضافه کرد:
– گندم! خانوم مربيت اومد.
کمی این پا و اون پا کردم و بالاخره گفتم:
– من برای تمرین با گندم اومدم؛ ولی… انگار مهمون دارید؟
– میدونم عزیزم. تولد گندمه.
– تولد؟! چرا پس..
اصرار داشت دعوتت کنیم. نمیخواستیم تو زحمت کادو بیفتی، گفتیم واسه تمرین بیای.
صدای گندم از پشت در اومد.
– عمه سیما.
زن در رو کامل باز کرد و گندم از کنارش رد شد. مستقیم کمرم رو بغل کرد.
– خوش اومدی دنیا جون…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.