معرفی کتاب رایحه ممنوع اثر آنیتا سالاریان
من فقط یک “مرد” می شناختم که رخت عوض می کرد، پشت این چهره و گاهی پشت آن چهره می نشست…. گاهی نقاب یک استاد به چهره می زد و گاهی در قالب صمیمی ترین دوست خانوادگی ام ظاهر می شد…. گاهی به اندازهی دوست پسرم نزدیکم می شد و گاهی زمین و زمان را در قالب پدر برایم تباه می کرد… گاهی قلبم را تسخیر می کرد، گاهی روحم را به بازی می گرفت… گاهی دست حمایت روی شانه ام می گذاشت و گاهی نقش تهدید را بازی می کرد. این ” مرد ” اخاذی می کرد……. خیانت می کرد… چشم چرانی می کرد … ولی مردانگی نمی کرد. این “مرد” هر آن چیزی بود که یک مرد نبود! و آن ناشناس در قاب پنجره برای من از هر کسی در این عالم غریب تر بود. تنها می دانستم هنوز سایه ی این “مرد” پشت آن نگاه عسلی پنهان نشده… تنها می دانستم چیزی در مورد او فرق می کند… و من به بد و بدتر ایمان داشتم به این که گاهی کسانی در ظاهرهای موجه پا به زندگی آدم میگذارند که این ” مرد ” نامرد مقابلشان بزرگ می شود. کنارشان شرف پیدا می کند او در مقابل بدترین های دنیا این نامرد به طرز عجیبی مرد می شود…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.