قسمت هایی از کتاب اتفاق غیر منتظره
از خونه بیرون اومدیم و سمت پشت باغ حرکت کردیم نمی دونستم کجا قراره منو ببره فقط دنبالش می رفتم یکم از ساختمون فاصله گرفتیم که یه کلبه ی چوبی خیلی کوچیک توجهمو جلب کرد هر چی نزدیک تر میشدیم تازه خودشو بیشتر نشون میداد انقدر خوشگل و بامزه بود که نتونستم جلوی خودمو بگیرم و رفتم جلو و دستمو کشیدم روش خوشت اومد؟ -خیلی بامزه اس. مثل این خونه های تو کارتوناست، مثل خونه ی هفت کوتوله های سفیدبرفی -کوتوله نداریم ولی سفید برفیش همینجا رو به روشه از تعریفش خجالت کشیدم چون پشتم بهش بود چشمامو بستم و لبخند زدم اما مجبور بودم حفظ ظاهر کنم…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.