قسمت هایی از کتاب سایه سار
با صدای پیش آمدن پایی، نگاهم از روی زن می گذرد و به ته سالن می رسد. با دیدن دختر جوان، آن از نهادم برمی خیزد. اگر من اینجایم، پس این دختر زیبا و معصوم که اینطور دستش را دور مادر امیر حلقه کرده، اینجا چه می کند؟! نگاهم را می دهم به دست چپش و برق انگشتر توی انگشتش، چشمم را می زند، دلم را می زند، نه انگار تمام وجودم را می زند. دست می برم زیر شالم و گلویم را می مالم. نباید بغض کنم. نباید گریه کنم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.