قسمت هایی از کتاب حسی به رنگ سبز از جنس آسمان
با دقت به در اتاق زل زده بودم …نفر اول …دوم …سوم…چهارم… نگاهم روی نفر چهارم خشک شد .مرد قد بلند ی که چشمان سبزش از همانجا هم مرا جذب کرد.موهایش مثل همان وقت ها کوتاه بود و پریشان رها شده بود و میلم برای فرو کردن دستانم میان آنها تشدید می کرد. کمی لاغر شده بود اما نه به قدری که غصه بخورم.با دقت مشغول بررسی اشخاص پشت کابین بود تا عاقبت رسید به من و نگاهش رویم ثابت شد .متعجب بود و شک زده .باور نمی کرد کسی که روبرویش ایستاده من باشم.گلرخ باشد همان که برای ندیدینش هر کاری کرده بود .همان که برای ندیدنش نامه برای قاضی نوشته بود .
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.