اعترافات فرنی لنگتون

این کتاب نفسگیر ، برنده جایزه رمان اول کاستا ، یک داستان معمایی جنایی است که به آن سوی اقیانوس اطلس و از طریق تاریک ترین کانال های تاریخ سفر می کند. تصویری درخشان و پر زرق و برق از نژاد ، طبقه و ظلم که به پوست نفوذ می کند و روح را لمس می کند. این داستان زنی است که خودش دنیایش را می سازد در دنیایی که او را ناکامل می بیند.
سرتاسر لندن سرگرم پرونده رسوای فرنی لانگتون ، متهم به قتل عام و وحشیانه کارفرمایان خود ، دانشمند مشهور جورج بنهام و همسر فرانسوی عجیبش ، مارگرویت ، است. در حالی که روزنامه ها نظریه های ناپسندی را درباره قتل ها و محاکمه زن مرموز در بیلی اولد منتشر می کنند ، جمعیت دادگاه را مشتاقانه دنبال می کنند.
شهادت علیه فرنی لنگتون شوم است. او یک اغواگر ، یک جادوگر ، یک تخریب گر و نیز یک فاحشه است.
اما فرنی ادعا می کند که نمی تواند آنچه را که در آن شب سرنوشت ساز اتفاق افتاده به خاطر بیاورد ، حتی اگر این یادآوری بتواند جان او را نجات دهد. او نمی داند که چگونه در خون قربانیان غرق شده است. اما او داستانی برای گفتن دارد: داستانی از دوران کودکی خود در یک مزرعه جامائیکا ، دوره شاگردی وی زیر نظر دانشمندی فرومایه که تمام قواعد اخلاقی را به سخره گرفته و اتفاقاتی که وی را به خانه یبنهام در لندن کشانده است – و به یک زندگی پرشور و رابطه ای ممنوع.
گرچه شهادت وی ممکن است او را محکوم کند ، اما واقعیت، چهره ی عاملان جنایات را آشکار می کند. اعتراف های فرنی لنگتون از قتل فراتر رفته و کل جامعه انگلیس را متهم می کند.