معرفی کتاب ایام آموختن اثر آن ویازمسکی
در یکی از روزهای ماه ژوئن 1996 نامه کوتاهی نوشتم برای ژان لوک گدار، فرستادم به دفتر مجله کایه دو سینما، کوچه کلمان مارو، شماره ۵، ناحیه هشتم پاریس. اشاره کرده بودم که آخرین فیلمش، مذکر/مونث، را خیلی پسندیدم، از سازنده فیلم هم تعریف کرده بودم. در نوشتن چندان دقت به خرج نداده بودم، بعد از مکالمه ای که با گیسلن کلوکه داشتم آن را نوشتم. در ایام فیلمبرداری و ناگهان بالتازار (از روبر برسون) با او آشنا شده بودم.
دوستی بین من و گیسلن از آنجا سر گرفت، البته قبل از آن هم دعوتم کرده بود به ناهار، یکشنبه بود و فرصتی داشتیم و رفتیم به گردش در نرمائدی، ضمن گشت اشاره ای کردم به قضیه ژان لوک گدار و ذکری از افسوسی که خورده بودم برای از دست رفتن فرصت در آن سه برخورد گذرا، گیسلن پرسید که چرا برایش نامه نمی نویسید؟» تردیدم را که دید گفت «آدم تنهایی است لابد می دانید.» بعد با لحنی نه جدی اشاره کرد به این که طی یک سال گذشته من به راه دیگری رفته ام.
دوستی بین من و گیسلن از آنجا سر گرفت، البته قبل از آن هم دعوتم کرده بود به ناهار، یکشنبه بود و فرصتی داشتیم و رفتیم به گردش در نرمائدی، ضمن گشت اشاره ای کردم به قضیه ژان لوک گدار و ذکری از افسوسی که خورده بودم برای از دست رفتن فرصت در آن سه برخورد گذرا، گیسلن پرسید که چرا برایش نامه نمی نویسید؟» تردیدم را که دید گفت «آدم تنهایی است لابد می دانید.» بعد با لحنی نه جدی اشاره کرد به این که طی یک سال گذشته من به راه دیگری رفته ام.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.