خلاصه کتاب:
مهنا در خانواده ای بسیار متعصب بزرگ شده و وقتی به سن جوانی می رسد، تا حدی تحت فشار تعصب خشک برادرانش قرار می گیرد که تحت تاثیر همین موضوع در اقدامی جنون آمیز خانه را ترک می کند. کسری، که زمانی عاشق دختر شریکش بود و با رفتن او، آمال و آرزوهایش فرو ریخت، اما وقتی مهنا برگشت…
از متن کتاب:
این قدرعروس،عروس نکن.این همه سال که التماست میکردم زن بگیری و زیر بار نمیرفتی واسه خاطر همین بودکه دزدکی اینو عقدش کنی و با وقاحت برش داری بیاری این جا؟مگه تو بیکس وکاری؟مگه من مرده بودم که عارت اومد یه کلمه حرف بهم بزنی؟چرا قبلا چیزی بهم نگفتی؟
و رو به پریسان درحالی که اشک هایش روان بود ادامه داد:
بفرما! تحویل بگیر.اون وقتها که آقا صبح زود میرفت بیرون و تاآ خر شب پیداش نمیشد میگفتی داری مته به خشخاش میذاری،داری حساسیت نشون میدی.حتمی کسری گرفتاره،این گرفتاریشه دیگه…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.