گزیده ای از رمان خانم دالاوى نوشتۀ ویرجینیا وولف
خانم دالاوی دست به چشمش برد و وقتى خدمتکار در را بست و صداى حرکت دامن لوسى آمد، احساس کرد انگار راهبهاى است که ترک دنیا کرده و لباسها و سرپوش آشنا را پیرامون خود مىیابد، همچنین پاسخ به دعاهاى قدیمى را. آشپز در آشپزخانه سوت زد. خانم دالاوى صداى ماشین تحریر را شنید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.