قسمت هایی از کتاب راز نوشتن
وقتی یادنامۀ ماری کار را که باشگاه دروغگویان نام دارد خواندم، تعجب کردم. نه فقط به خاطر قدرت، زیبایی، و زبان محلی جالبی که به کار برده بود، بلکه از کل مجموعۀ آن. او زنی است که تمام جزییات سالهای جوانیاش را به خوبی به یاد میآورد.
مورد من متفاوت است. من کودکی ناآرامی داشتم. مادرم دائم جا عوض میکرد. دست تنها بود و چون از عهدۀ بزرگ کردن من و برادرم دیوید بر نمیآمد، ما را دست یکی از خواهرانش سپرد. من دو سالم بود و دیوید چهار سالش. پدرمان هم به دلیل فقر و بدهکاریهای زیاد غیبش زده بود و مادرم هرگز موفق نشد او را پیدا کند. تصور میکنم مادرم نلی روث پیلزبری کینگ یکی از اولین زنان آزادۀ آمریکایی بود، البته نه به انتخاب خودش.
طفولیت ماری کار، دورنمایی گسترده و روشن است. کودکی من دورنمایی مبهم دارد، مانند درختان دوردست، با خاطراتی نه چندان روشن که انگار دوست دارند تو را به چنگ آورند و ببلعند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.