قسمت هایی از کتاب شطرنج در باد
با آن که خرداد جایش را می دهد به مرداد ماه و سرما، کمر شکسته دارد می رود و ابر بهاری آخرین نم بارانش را می بارد، اما او گوشه ای ایستاده، نفس هایش که بیرون می آید، توی هوا یخ می زند. یکی دو بار خرده شیشه شکسته استکان را که زیر لباسش پنهان کرده، لمس می کند. می آید توی دستشویی و دست زخمی اش را که ذق ذق می کند، می گیرد زیر آب سرد، ولی نه تنها گرمای تنش نمی نشیند که هیچ، تمام وجودش می شود کوره. نگاهی می کند به خراش انگشتش. چند ساعت قبل یک دور برای همه چای ریخت، بار دوم سینی را پر کرد و بدون آن که به لغز «زیور چکشی» توجه کند که با خنده می گوید: امروز آفتاب از کدام طرف بیرون زده که مادر در عرض پنج دقیقه ساقی گری می کند، سینی را می گرداند. با خنده ی زنان حواسش پرت و دستش می لرزد، استکان ها لب پر می زنند و چای توی سینی شره می کند و…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.