معرفی کتاب هادس اثر مریم نفیسی راد
بهار 2009 ناکجاآبادی در دمشقِ هادس
دیگر رمقی برایم نمانده است. حتی نای غر زدن هم ندارم. اکنون بالای این پرتگاه ایستادهام، باد موهایم را پریشان میکند که تمامش مال خودم است. خورشید کمکم دارد غروب میکند، راستش دقیقاً نمیدانم درکدام خیابان به سر میبرم و اصلاً چطور شد سر از این پرتگاه درآوردهام، آن هم بعد از هفت سال.
حالت تعلیقی که دارم بسیار جالب است.
حالتی که هفت سال تمام آن را تجربه نکردم. هفت سال تمام، مانند زنده به گوری زیر خاک جیغ میکشیدم. آیا تا به حال به گوشَت خورده است خاک عایق صدا باشد؟ نه؟ اما من نهتنها شنیدهام، بلکه دیدهام.
هفت سال تمام زبانم بند آمده و عروس آتش شدهام. اگر قدمی بهسمت جلو بردارم، صاف پرت میشوم ته دره و اگر بخت با من یار باشد، اگر دوست داشته باشد، برای یکبار هم که شده یاور من باشد، کسی پیدایم نخواهد کرد و از همه مهمتر اینکه داماد آتش دستش به من نمیرسد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.